ذکر نور

برنامه های مکتب القرآن حضرت ابوالفضل علیه السلام چلقائی
ذکر نور

امام خامنه ای:

آن جوانهایی که ... کار فرهنگی میکنند، با اراده‌ی خودشان، با انگیزه‌ی خودشان ... کار را هرچه میتوانند به‌طور جدّی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوانهای مؤمن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملّت، ایفا کرده است.

(بخشی از بیانات معظم له در حرم مطهر امام رضا علیه السلام در اولین روز سال 1393)

ذکر نور

برنامه های مکتب القرآن حضرت ابوالفضل علیه السلام چلقائی

۴ مطلب با موضوع «پاسخ به شبهات» ثبت شده است

یک عدّه‌ای خیال می کنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن؛ نه، این خلاف سیره‌ ی ائمّه است.

 

اینکه شما می‌بینید رادیوها یا تلویزیون‌هایی در دنیای اسلام به وجود می‌آید که کار آنها این است که به‌عنوان شیعه و به نام شیعه، به بزرگان مورد اعتقاد بقیّه‌ی فِرق اسلامی بدگویی کنند، این معلوم است که بودجه‌اش بودجه‌ی خزانه‌داری انگلیس است؛ این بودجه‌اش بودجه‌ی انگلیس [است‌]، این شیعه‌ی انگلیسی است.

 

هیچ‌کس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیّع و استحکام ایمان شیعی به این بدوبیراه گفتن و به این [طرز] حرف زدن است؛ نخیر؛ اینها عکس عمل میکند. وقتی شما بدوبیراه گفتید، دُور او یک حصاری کشیده میشود از عصبانیّت، از احساسات، و دیگر حرف حق هم برایش قابل تحمّل نیست.

 

ما حرف حسابی خیلی داریم، حرف منطقی خیلی داریم، حرفهایی که هرکسی که صاحب فکر است اگر بشنود، آنها را قبول می کند، خیلی‌ [از این حرفها] داریم؛ بگذارید این حرف ها شنیده بشود، بگذارید این حرف ها امکان نفوذ در دل های طرف مقابل را پیدا کند. 

 

وقتی شما فحش دادی، وقتی بدوبیراه گفتی، یک سدّی کشیده می شود و این حرف اصلاً شنیده نمی شود، گوش نمی کنند؛ آن‌وقت گروه‌های خبیث و وابسته و مزدور و پول‌بگیر از آمریکا و سیا و اینتلیجنس‌سرویس -مثل داعش و جبهةالنّصره و امثال اینها- با استفاده‌ی از یک مشت آدم های عامیِ نادانِ غافل، این اوضاع را به راه می‌اندازند که ملاحظه کردید در عراق و در سوریه و در جاهای دیگر به راه انداختند؛ این کارِ دشمن است. دشمن، منتظر فرصت است؛ دشمن از هر فرصتی استفاده میکند.

 

امام خامنه ای 30 شهریور 1395

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۱
مکتب القرآن حضرت ابو الفضل علیه السلام

  

به مناسبت میلاد امام هادی علیه السلام بخشی از پاسخ آن حضرت به سوالات یکی از علمای اهل تسنن به نام یحیی بن اکثم را نقل می کنیم:

 

یحیی بن اکثم از بزرگان اهل تسنن در قرن دوم و سوم هجری، که به مدت بیست سال منصب قضاوت را در اختیار داشت و جایگاه رفیعی نزد مامون داشت. از ایشان مناظرات علمی زیادی نقل شده است که برخی از آنها در مقابل ائمه شیعه (امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام) بود.
یکی از این موارد مربوط به تفسیر آیات قرآن است که چندین سوال از ایشان مطرح شده است و امام هادی علیه السلام به آنها پاسخ داده است. یکی از سوالات مربوط به ماجرای حضرت سلیمان علیه السلام و ملکه سبأ (بلقیس) است.

 
بخشی از ماجرای حضرت سلیمان و بلقیس

 
حضرت سلیمان پس از اینکه با نامه ای به ملکه سبأ، وی را به یکتاپرستی دعوت کرد، بلقیس پس از ذکر محتوای نامه به سران قومش، از آنها مشورت خواست، نتیجه نهایی این جلسه، آزمایش حضرت سلیمان و اطرافیانش شد تا مشخص شود که سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت مى‏ کشانند یا عزت؟ برای این آزمایش، هدیه ای به سلیمان فرستادند، از آنجا که پادشاهان، اغلب علاقه به «هدایا» دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نیز همین جاست، آنها را مى ‏توان با هدایاى گرانبها تسلیم کرد، اگر سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم مى ‏شود «شاه» است در برابر او مى ‏ایستند و نبرد می کنند، و گر نه پیامبر خداست در این صورت باید عاقلانه بر خورد کرد. هنگامى که فرستاده ملکه سبا نزد سلیمان آمد ، سلیمان نه تنها از آنها استقبال نکرد بلکه گفت: مى‏ خواهید مرا با مال کمک کنید و فریب دهید؟ آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است. به این ترتیب سلیمان، معیارهاى ارزش را در نظر آنها تحقیر کرد و روشن ساخت که معیارهاى دیگرى براى ارزش در کار است.سپس براى این که قاطعیت خود را در مسأله «حق و باطل» نشان دهد به فرستاده مخصوص ملکه سبا گفت: «به سوى آنان باز گرد و این هدایا را نیز با خود ببر اما بدان ما به زودى با لشکرهایى به سراغ آنها خواهیم آمد که توانایى مقابله با آن را نداشته باشند و ما آنها را از آن سر زمین آباد با ذلت خارج مى‏ کنیم در حالى که کوچک و حقیر خواهند بود چرا که در برابر آیین حق، تسلیم نشدند و از در مکر و فریب وارد گشتند.

 
سر انجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را بر چیدند و به سوى کشورشان باز گشتند و ماجرا را براى ملکه و اطرافیانش شرح دادند، و بیان داشتند که او به راستى فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهى است. لذا ملکه سبا با عده ‏اى از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوى سلیمان بیایند و شخصا این مسأله مهم را بررسى کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینى دارد؟
این خبر از هر طریقى که بود به سلیمان رسید، و تصمیم گرفت قدرت نمایى شگرفى کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.

  
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: اى گروه بزرگان! کدامیک از شما توانایى دارد تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند براى من بیاورد» (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).(نمل 39) در اینجا دو نفر اعلام آمادگى کردند که یکى از آنها عجیب و دیگرى عجیبتر بود. نخست عفریتى از جن رو به سوى سلیمان کرد و گفت: «من تخت او را پیش از آن که مجلس تو پایان گیرد و از جاى بر خیزى نزد تو مى ‏آورم».


دومین نفر مرد صالحى بود که آگاهى قابل ملاحظه‏ اى از «کتاب الهى» داشت، چنانکه قرآن در حق او مى ‏گوید: کسى که علم و دانشى از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد»! (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).نمل: 40)
این شخص یکى از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است، و غالبا در تواریخ نام او را «آصف بن برخیا» نوشته‏ اند.
هنگامى که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروى معنوى خود، تخت ملکه سبأ را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد و هنگامى که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید زبان به شکر پروردگار گشود و گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا مى ‏آورم یا کفران مى ‏کنم؟ (برای مطالعه کامل به تفسیر نمونه ج 15 ص 449 – 476 مراجعه شود).

 

 سوالات یحیی بن اکثم:  

 
موسی مُبَرْقَعْ (متوفای ۲۹۶ق) فرزند امام جواد علیه السلام و برادر کوچک‌تر امام هادی علیه السلام است. او را به جهت پوشاندن چهره‌اش با نقاب (بُرقَع)، مُبَرقَع می‌نامیده‌اند. موسی مبرقع، جد سادات رضوی است. معروف است که خاندان سادات بُرقعی قم و اطراف ری به او منسوب‌اند. مزار وی در محله چهل اختران قم مورد زیارت و تکریم شیعیان است.
موسی با علم حدیث و درایه آشنا بود و همچنین راوی حدیث بوده است. شیخ طوسی در کتاب تهذیب، شیخ مفید در الاختصاص، و ابن شعبه حرانی در کتاب تحف العقول از وی حدیث نقل کرده‌اند. یحیی بن اکثم نیز به وی نامه‌ای نگاشته و از وی در مورد مسائلی نظر خواسته است.


موسی می گوید: یحیی یحیى بن اکثم را در «دار العام» (که شاید بیرونى خلیفه باشد) ملاقات کردم، سؤالاتى از من کرد، سپس خدمت برادرم على بن محمد، امام هادی علیه السلام رسیدم و پس از موعظه‏ هائى که فرمود و سبب شد، در حق آن جناب بصیرت یافتم و لزوم اطاعتش را شناختم، عرض کردم: قربانت، ابن اکثم مسائلى را کتبا از من پرسیده که جواب دهم، حضرت خندید و فرمود: فتوا دادى؟ گفتم: نه نمى‏ دانستم. فرمود چه بود؟ عرض کردم: سؤالات از این قرار بود:

  
در این آیه: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»؛ کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى ‏آورم (نحل: 40). مگر پیغمبر خدا به علم آصف محتاج بود؟ (بعد سوالات دیگر نیز مطرح می شود).

 
امام هادی علیه السلام فرمود: بنویس. گفتم: چه بنویسم؟ فرمود:  


بنویس بسم اللَّه الرحمن الرحیم خدا ترا به راه راست هدایت کند، نامه‏ ات رسید، خواسته‏ اى ما را با خرده‏ گیری ها بیازمائى، تا مگر نقطه ضعفى در ما بیابى و عیبجوئى کنى، خدا ترا بر سوء نیتت مکافات دهد، مسائلت را مشروح پاسخ دادیم، گوش فرا ده! فهمت را براى درک آنها آماده، و حواست را جمع کن! که حجت بر تو تمام شد و السلام.

 
آن که علمى از کتاب داشت «آصف بن برخیا» بود، و حضرت سلیمان از شناسائى آنچه آصف مى ‏شناخت عاجز نبود، مى‏ خواست به امت خود از جن و انس بفهماند که حجت بعد از او آصف است و آن علم را سلیمان به امر خدا به وى سپرده بود، و تعلیمش کرده بود تا در امامت و رهنمائیش خلاف نکنند، چنان که در زمان حضرت داود هم (مسائلى از جانب خدا) به حضرت سلیمان تعلیم شده بود تا پیامبرى و پیشوائى او پس از پدر معلوم شود و حجت بر خلق مستحکم گردد.
ادامه سوالات و پاسخ های امام را در کتاب تحف العقول، ترجمه جنتى، ص 761 – 771 مطالعه فرمایید. (این لینک) 

  

ارتباط آصف بن برخیا و امیرمومنان علی علیه السلام

 
در آیات مورد بحث درباره کسى که تخت ملکه سبأ را در کمترین مدت نزد سلیمان آورد، به عنوان «من عنده علم من الکتاب» (کسى که بخشى از علم کتاب را دارا بود) تعبیر شده است، در حالى که در سوره رعد آیه 43 در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و گواهان بر حقانیت او چنین آمده است‏: قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ‏:" بگو کافى است براى گواهى میان من و شما، خداوند و کسى که در نزد او" علم کتاب" است".

  
در حدیثى از" ابو سعید خدرى" از" پیامبر" صلی الله علیه و آله و سلم چنین آمده است که ابو سعید مى ‏گوید: من از معنى" الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ‏" (که در داستان سلیمان آمده) از محضرش سؤال کردم فرمود: او وصى برادرم سلیمان بن داود بود، عرض کردم" وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ‏" از چه کسى سخن مى ‏گوید، فرمود: 

 
ذاک اخى على بن ابى طالب:
" او برادرم على بن ابى طالب است"

 
توجه به تفاوت" علم من الکتاب" که علم جزئى را مى ‏گوید، و" علم الکتاب" که" علم کلى" را بیان مى ‏کند روشن مى ‏سازد که میان" آصف" و" على" علیه السلام چه اندازه تفاوت بوده است؟ 

  

لذا در روایات بسیارى مى ‏خوانیم که اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن نزد" آصف بن برخیا" بود، و چنان خارق عادتى را انجام داد، و نزد امامان اهل بیت علیهم السلام هفتاد و دو حرف آن است، و یک حرف آن مخصوص به ذات پاک خدا است. (تفسیر نمونه، ج‏15، ص: 473 و 474).

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۴۰
مکتب القرآن حضرت ابو الفضل علیه السلام

ا امام حسین (ع) با این که مى ‏دانست شهید مى‏ شود ، چرا اقدام به قیام کرد؟


پاسخ :
یکی از شبهاتی که ممکن است ذهن خواننده یا شنونده روضه امام حسین علیه السلام را به خود مشغول کند این است که امام حسین علیه السلام با این کار خود را به هلاکتی انداخته اند که خداوند در قرآن با آیه « وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ؛ خود را با دستهایتان به هلاکت نیندازید » نهی کرده است . وانجام این کار، خود کشی است

چطور ممکن است امام حسین علیه السلام که فرزند رسول گرامی اسلام و امیر المؤمنین علیه السلام است و با دین اسلام آشنایی کامل دارد چنین کاری کرده باشند ؟

برای رسیدن به جواب از این شبهه مقدمه ای را در مورد معنای آیه « هلاکت » اشاره می نماییم تا معنی هلاکت حرام مشخص شود ، تا بعد ببنیم که آیا این عنوان در مورد قیام بزرگ امام حسین علیه السلام صدق می‌کند یا خیر .

خداوند در قرآن فی فرمایند :

وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ . البقره / 195 .

در راه خدا انفاق کنید و خود را با دستهایتان به هلاکت نیندازید و نیکی کنید که خداوند نیکو کاران را دوست دارد .

« تهلکة» در این آیه به معنای هلاکت است و مقصود از آن هر کاری است که انجام آن به انسان ضرر بزرگی بزند که تحمل آن در حالت عادی ممکن نیست ؛ مانند فقر یا مریضی یا مرگ .

این آیه کریمه در ابتدا به انفاق در راه خدا ؛ یعنی فداکاری در راه وی و بخشش در طریقی که او می‌پسندد ، دعوت و پس از آن از انداختن خود در هلاکت منع می نماید . پس مراد از هلاکت در این آیه ، هلاکتی است که از ترک فداکاری و از خود گذشتگی در راه خدا نشأت می گیرد .

سپس می‌فرماید " و نیکی کنید" . یعنی با فداکاری و از خودگذشتگی در راه خدا از نیکو کاران باشید ؛ پر واضح است که هر نوع فداکاری ، فداکاری نیکو نمی باشد وهر بخششی محبوب و پسندیده درگاه خداوند نیست ؛ زیرا اگر چنین بود باید فداکاری های دیوانگان و نادانان نیز ، در نزد خداوند پسندیده باشد .

فداکاری و از جان گذشتگی مورد پسند خداوند شرایطی دارد که مهمترین آن ، این دو شرط است :

1. فداکاری و از خود گذشتگی در راه و هدفی باشد که عقلای عالم آن را می‌پسندند ؛ و گر نه اگر از محدوده عقل خارج شده و داخل در اعمال جنون آمیز یا ناخود آگاه شود ، مورد پسند خداوند نخواهد بود ؛

2 . آن چه در راه او هدیه می‌شود از نظر ارزش ، از خود هدیه ، دارای برتری و فضیلت باشد ؛ مانند گذشتن از مال برای به دست آوردن علم یا سلامتی . و یا قربانی کردن حیوانی برای تامین نیاز غذایی انسان . در یک کلام ،هرچه هدف والاتر باشد فداکاری در راه آن برتر و کامل تر است .

این دو مطلب ، دو شرط اساسی از شروطی هستند که باید در هر بخشش و انفاق و فداکاری رعایت شود تا آن فداکاری نیکو بوده و در راه خدا به حساب آید .

با این مقدمه ، به خوبی مشخص می شود که قیام امام حسین علیه السلام به طور کامل در راه خدا بوده است ؛ زیرا و این دو شرط را به نحو کامل داشته است ؛ بنابراین تمام فداکاری هایی که آن حضرت در روز عاشورا انجام داده‌اند ، در راه خدا و مورد رضایت الله بوده است.

خلاصه اینکه : آیه هلاکت ( یا هر دلیلی که خودکشی را حرام می کند ) شامل هر گونه خود را به خطر انداختن نمی شود ؛ و قربانی کردن جان و مال را اگر برای هدفی بزرگ و شریف - مثل آن قیام جاودان امام حسین علیه السلام – باشد ، حرام نمی کند ؛ چون در فداکاری های حضرت شروط فداکاری شریف و از خود گذشتگی مقدس به بهترین نحو موجود است .

اگر نبود فداکاری حسین علیه السلام در روز عاشورا ، اسلام ، قرآن و هر آن‌چه پیامبران در طول تاریخ آورده بودند ، در زیر آوار بدعت ها ، سیاه نمایی ها و انحرافاتی که خلفای پیشین به وجود آورده بودند دفن می‌شد و اثری از آن باقی نمی‌ماند ؛ همانطور که ادیان گذشته در زیر این رسوبات مدفون شد و اثر درستی از آن‌ها بر جای نماند .

پس قیام امام حسین علیه السلام هم عقلائی است و هم هدفی که آن حضرت دارد ، از دادن جان و مال و فرزند و در یک کلمه تمام هستی ، باارزش‌تر است .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۴
مکتب القرآن حضرت ابو الفضل علیه السلام

در برخی از منابع حدیثی و تاریخی گفته شده؛ وقتی عمر سعد از کربلا به طرف کوفه حرکت کرد و از آن مکان دور شد، گروهی از قبیله بنی اسد که ساکن قریه «غاضریه» بودند آمدند و بر حسین ـ علیه السّلام ـ و اصحابش نماز خواندند و دفن کردند و حسین ـ علیه السّلام ـ را در همین مکانی که هم اکنون مرقد مطهرش می باشد به خاک سپردند و علی بن حسین را پائین پای آن حضرت دفن کردند و برای دیگر شهدای اهل بیت و اصحاب که در آن حوالی بودند حفره ای کندند از جانب پای آن حضرت و همه را با هم در یک جا به خاک سپردند و عباس بن علی را در آن جا که به شهادت رسیده بود در راه «غاضریه»[1] دفن کردند و اکنون قبر او در آن مکان قرار دارد.
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا احادیثی در باب وفات موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ روایت کرده است، متضمن بر این که متولی امر آن حضرت،[2] امام رضا ـ علیه السّلام ـ بوده است و در جای دیگر امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: جائز نیست امام را غسل بدهد مگر کسی که امام باشد، و در احتجاج مولا الرضا بر واقفیه است که علی بن حمزه به آن حضرت گفت: «ما از پدران تو روایت کرده ایم که متولی امر امام نمی شود مگر امامی مثل او، حضرت در جواب فرمودند: مرا خبر ده که حسین ـ علیه السّلام ـ امام بود یا نبود گفت: امام بود، امام فرمود متولی امر او که شد؟ علی بن حمزه گفت: علی بن حسین ـ علیه السّلام ـ امام فرمودند: علی بن حسین کجا بود؟ او که در زندان و محبوس به دست عبیدالله بود! علی گفت: پنهان و پوشیده از کسان عبیدالله بیرون رفت و متولی امر پدر شد و بازگشت، امام فرمود: آن کسی که علی بن حسین را قدرت داد که به کربلا آمده و عهده دار دفن و کفن شهدا باشد، قدرت می دهد صاحب این امر به بغداد آمده و وظیفه کفن ودفن پدربزگوار خودرا انجام دهد، در حالی که نه در زندان بود و نه اسیر.[3] با توجه به کلام امام روشن می گردد که متولی امر دفن امام حسین ـ علیه السّلام ـ کسی نبوده، مگر علی بن حسین که امام بعد از او بوده است، چنان که شیخ صدوق در این مورد چنین گفته: واقفیه با استناد به این حدیث نمی توانند بر ما (اثنی عشری) ایراد گیرند، به این دلیل امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: جائز نیست غسل امام به عهده غیر امام باشد، در صورت انجام غسل توسط دیگری به سبب این عمل که از او سر زده است، امامت امام لاحق باطل نمی شود و نفرموده امام نیست مگر کسی که امام سابق را غسل بدهد، اما نسبت به دفن اجساد طاهر شهدا به قبیله بنی اسد از باب این بوده است که آنان امام سجاد را در این امر یاری نموده اند وپس از شناسایی بر طبق دستور آن جناب شهدا را به خاک سپردند. به یقین انجام این وظیفه برای امام کاری بس سهل و آسان است.


[1]. شیخ مفید، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ج2، ص114.
[2]. عمربن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص222 (فصل فی ذکر وفاته)، ص232.
[3]. أبی محمد بن حسن الطوسی، غیبة الطوسی، ص84؛ الکلام علی واقفیه، ص2.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۵:۱۶
مکتب القرآن حضرت ابو الفضل علیه السلام